جدول جو
جدول جو

معنی چس و فس - جستجوی لغت در جدول جو

چس و فس
(چُ سُ فِ)
خرت و پرت. خرده ریز ناقابل. در تداول عامه، چیزهای بیهوده و بیمصرف.
- امثال:
با این چس و فسها قبر آقا ساخته نمی شود، قبر آقا گچ میخواهد و آجر. رجوع به چس و پس شود
لغت نامه دهخدا
چس و فس
خرت و پرت خرده ریز نا قابل اشیا بی مصرف
تصویری از چس و فس
تصویر چس و فس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چُ سُ پِ)
اسباب خرده ریز ناقابل. (فرهنگ نظام). چس و فس. خرت و پرت. رجوع به چس و فس شود
لغت نامه دهخدا
(چُ سُ پُ)
چانۀ بیجا زدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چِزْ زُ فِزز)
تضرع. زاری. آه و ناله. جزّ و فزّ
لغت نامه دهخدا
(مِ سُ تِ)
ظروف و آلات مسین. لوازم آشپزخانه و وسایل خانه
لغت نامه دهخدا
(چُ نَ فَ)
پرحرف. شخص هرزه درا و یاوه گو. پرچانه و مهمل گو. رجوع به چس نفسی و چس نفسی کردن شود، آدم ضعیف و علیل
لغت نامه دهخدا
ظروف وآلات مسین، لوازم و وسایل آشپزخانه: وقتی ازدواج کردم بقدر دوهزار تومان مس و تس در خانه داشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چس نفس
تصویر چس نفس
پر حرف روده دراز، هرزه درا یاوه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چس و فیس
تصویر چس و فیس
((چُ سُ))
لاف و گزاف بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مس و تس
تصویر مس و تس
((مِ سُ تِ))
ظروف و آلات مسین، لوازم و وسایل آشپزخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چس نفس
تصویر چس نفس
((چُ. نَ فَ))
بی حال، بی نیرو
فرهنگ فارسی معین
تکبر و خودپسندی، افاده
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام سخره و توهین به کار رود، خرده ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
دم سرد، پرگو، حراف
فرهنگ گویش مازندرانی